-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قوّتی نه در تن من نه توانی مانده بود کافرم گر بی تو در جسمم روانی مانده بود
2 تا چو شاهین نظر کردی سفر از دیدهام بی تو مژگانم تهی چون آشیانی مانده بود
3 تا به طوف مشهد از چشمم نهادی پا برون جویبار دیده بی سرو روانی مانده بود
4 رو به هر منزل که میرفتی دل غمدیدهام بر سر فرسنگ چون سنگ نشانی مانده بود
5 آرزویی بود کز شوق جمالت داشتم بی وصالت در تنم گر نیم جانی مانده بود
6 بود بهر آنکه به گویم دعای دولتت گر به کامم شام هجرانت زبانی مانده بود
7 در رهت منزل به منزل دیده پر حسرتم هر قدم چون نقش پای کاروانی مانده بود
8 در رکابت بود صبر و عقل و هوش و جان و دل پیکرم برجا چو مشت استخوانی مانده بود
9 بی تو ای خورشید عالمتاب آمد بر سرم آنچه از روز جدایی داستانی مانده بود
10 صورت احوال قصاب از که میپرستی که چیست بر سر راه فراقت ناتوانی مانده بود