1 پیش از اینش نظری با من درویش نبود این زمان هست نگاهی که ازین پیش نبود
2 عمرها بار گل و لاله گشودم چو صبا هیچ جز داغ درون و جگر ریش نبود
3 داغ مرهم طلب از چشم بتانم انداخت ورنه هیچ از پی من چشم بداندیش نبود
1 شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت
2 تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت
1 چو شخص سایه ندیده کسی هلاک مرا سرشتهاند به آب حیات، خاک مرا
2 مرا ز عشق غرض آه دردآلودست مباش گو اثری آه دردناک مرا
1 گر به خیال در نظر جلوه دهد جیب را بددلیام ز سایهاش، فرض کند رقیب را
2 رتبه عشق بین که چون بر سر حرف دوستی کودک بیسواد او مسخره کرد ادیب را