1 لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد
2 تشنیع میزنی که جفا کرد آن نگار خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد
3 عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد حسنش همه وفاست اگر او وفا نکرد
4 بنمای خانهای که از او نیست پرچراغ بنمای صفهای که رخش پرصفا نکرد
5 این چشم و آن چراغ دو نورند هر یکی چون آن به هم رسید کسیشان جدا نکرد
6 چون روح در نظاره فنا گشت این بگفت نظاره جمال خدا جز خدا نکرد
7 هر یک از این مثال بیانست و مغلطه است حق جز ز رشک نام رخش والضحی نکرد
8 خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین بر فانیی نتافت که آن را بقا نکرد
دیدگاهها **