لطفی نماند از جلال الدین محمد مولوی غزل 861

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد

1 لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد

2 تشنیع می‌زنی که جفا کرد آن نگار خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد

3 عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد حسنش همه وفاست اگر او وفا نکرد

4 بنمای خانه‌ای که از او نیست پرچراغ بنمای صفه‌ای که رخش پرصفا نکرد

5 این چشم و آن چراغ دو نورند هر یکی چون آن به هم رسید کسیشان جدا نکرد

6 چون روح در نظاره فنا گشت این بگفت نظاره جمال خدا جز خدا نکرد

7 هر یک از این مثال بیانست و مغلطه است حق جز ز رشک نام رخش والضحی نکرد

8 خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین بر فانیی نتافت که آن را بقا نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment