- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
2 رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
3 رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر آنهمه لاف وفا آخر همین مقدار بود
4 یاری ظاهر چه کار آید خوش آن یاری که او هم به ظاهر یار بود و هم به باطن یار بود
5 بر نیاوردن مروت بود خود انصاف بود آرزوی خاطری گردور یک دم دار بود
6 کرد وحشی شکوهٔ بی التفاتی برطرف درد سر میشد و گرنه درد دل بسیار بود