1 نیست آئین وفا در شهر ما من بر آنم خود که در عالم نماند
2 غمگسار از من بسی غمگین تر است در جهان گوئی دلی خرم نماند
1 تا قافله شیر ز ماهی به حمل شد در باغ صبا صانع چالاک عمل شد
2 از بلبل خوش نغمه که ناهید طیور است نالیدن او تار اغانی به زحل شد
1 دلی که بسته این پیرزال جادو نیست همیشه خسته زخم جهان بدخو نیست
2 سرای داد ندانم کدام سوست و لیک ز هفت پاره ی شهر حدوث زین سو نیست
1 ای صف شمشاد تو تاخته بر ارغوان گل ز پی بند کیت بسته کمر بر میان
2 مجلس انس تو را جرم قمر عود سوز بزم جمال تو را شکل پرن نقلدان