سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

سعدی شیرازی
سعدی شیرازی

ذوقی چنان ندارد بی دوست از سعدی شیرازی غزل 613

غزل 613 ام از 1930 غزلیات

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

1 ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

2 شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی

3 اشتر که اختیارش در دست خود نباشد می‌بایدش کشیدن باری به ناتوانی

4 خون هزار وامق خوردی به دلفریبی دست از هزار عذرا بردی به دلستانی

5 صورت نگار چینی بی خویشتن بماند گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی

6 ای بر در سرایت غوغای عشقبازان همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی

7 تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی

8 می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی

9 سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی

10 اول چنین نبودی باری حقیقتی شد دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی

11 شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی گر بی عمل ببخشی ور بی‌گنه برانی

12 روی امید سعدی بر خاک آستان است بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

شاعر شعر ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی چه کسی است ؟

شاعر شعر ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی سعدی شیرازی می باشد.

شعر ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی چیست ؟

قالب شعر ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی غزل است

مضمون اصلی شعر ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر