جز غمت سر سویدای از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 58

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

جز غمت سر سویدای مرا رازی نیست

1 جز غمت سر سویدای مرا رازی نیست لیک دم بسته زبان را سر غمازی نیست

2 دل گرفتم ز دو گیتی و چنان یکه شدم که بجز ساز غم عشق تو دمسازی نیست

3 از غم لالۀ روی تو شدم داغ و چه باک شمع را تا نبود شعله سر افرازی نیست

4 عشق را هر که ندانسته به بازیچه گرفت عاقبت دید که جز بازی جانبازی نیست

5 بوالعجب حال من شیفته و عشوۀ تست که ز من جمله نیاز وز تو جز نازی نیست

6 طبع افسرده کجا شعر تر و تازه کجا دل چنان خسته که دیگر سر آوازی نیست

7 از ازل تا با بد عشق تو شد قسمت ما عشق را هیچ سرانجامی و آغازی نیست

8 مفتقر را زده سودای تو شوری بر سر ورنه در مرحلۀ قافیه پردازی نیست

عکس نوشته
کامنت
comment