- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جز غمت سر سویدای مرا رازی نیست لیک دم بسته زبان را سر غمازی نیست
2 دل گرفتم ز دو گیتی و چنان یکه شدم که بجز ساز غم عشق تو دمسازی نیست
3 از غم لالۀ روی تو شدم داغ و چه باک شمع را تا نبود شعله سر افرازی نیست
4 عشق را هر که ندانسته به بازیچه گرفت عاقبت دید که جز بازی جانبازی نیست
5 بوالعجب حال من شیفته و عشوۀ تست که ز من جمله نیاز وز تو جز نازی نیست
6 طبع افسرده کجا شعر تر و تازه کجا دل چنان خسته که دیگر سر آوازی نیست
7 از ازل تا با بد عشق تو شد قسمت ما عشق را هیچ سرانجامی و آغازی نیست
8 مفتقر را زده سودای تو شوری بر سر ورنه در مرحلۀ قافیه پردازی نیست