در صدف جان دردی نیست به جز از فیض کاشانی غزل 145

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

در صدف جان دردی نیست به جز دوست دوست

1 در صدف جان دردی نیست به جز دوست دوست آنکه دل از عشق او زنده بود اوست اوست

2 نغز درین نه طبق نیست به جز عشق حق هر چه به جز عشق او نیست به جز پوست پوست

3 قدسهی قامتان زان چمن آراست راست روی پری پیکران زان گل رو روست روست

4 عشق مرا پیشه شد در رک و در ریشه شد نیست منی در میان من نه منم اوست اوست

5 مهر رخ دوست را سینه من جاست جاست بر سرخاک رهش دیده من جوست جوست

6 چون رخ مه طلعتان جان من افروختند چون کمر دلبران این تن من موست موست

7 اوست همه عز و نازما همه دل و نیاز خواری ما بهر ما عزت ما زوست زوست

8 او همه احسان وجود ما همه جرم و جحود اوست چنان ما چنین کس چکند خوست خوست

9 بوی خدا میوزد از نفس اهل دل نیست سخن شعرفیض عطر از آن بوست بوست

عکس نوشته
کامنت
comment