روشنی در خانه معمور نیست از کلیم غزل 123

روشنی در خانه معمور نیست

1 روشنی در خانه معمور نیست نیست یک ویرانه کان پر نور نیست

2 بسکه در بزم نشاط ما گریست قطره ای خون در رگ طنبور نیست

3 دل ز مهر گلرخان پرداختیم در بپشت خاطر ما حور نیست

4 عمرها پروانه او بوده ایم در چراغ آشنائی نور نیست

5 تا تو باشی رو بخورشید آورد؟ اینقدر هم چشم روشن کور نیست

6 بسکه دیگرگون شد احوال جهان فکر می در خاطر مخمور نیست

7 در نظر دارم لبی را روز و شب چون توانم گفت چشمم شور نیست

8 می کنم قطع امید از تیغ تو زخم اگر در تازگی ناسور نیست

9 پرده بر زخمم چه می پوشی کلیم شمع در فانوس هم مستور نیست

عکس نوشته
کامنت
comment