در آن دیار که هجران بود حیات از وحشی بافقی غزل 185

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

در آن دیار که هجران بود حیات نباشد

1 در آن دیار که هجران بود حیات نباشد اساس زندگی خضر را ثبات نباشد

2 منادی است ز هجران که هر که بندی شد ز بند خانه ما دیگرش نجات نباشد

3 مبین به ظاهر بی‌لطفیش که هست بتان را تغافلی که کم از هیچ التفات نباشد

4 متاعهای وفا هست در دکانچهٔ عشقم که در سراسر بازار کاینات نباشد

5 به مذهب که عمل می‌کنی و کیش که داری که گفته است که حسن ترا ، زکات نباشد

6 بساط دوری و شطرنج غایبانه به خوبان به خود فرو شده وحشی عجب که مات نباشد

عکس نوشته
کامنت
comment