- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد چو یافت یک لب نای دعوی خدائی کرد
2 گره گشاد ز کارم که سخت تر بندد جز این نبود فلک گر گره گشائی کرد
3 شهید تیغ تو خون را حلال چون نکند بمحشر از کفن سرخ خودنمائی کرد
4 نکرد همرهی تن بسیر باغ و بهار بخار راه تو پائیکه آشنائی کرد
5 قدم براه تجرد چو آشنا گردد زکفش آبله می بایدش جدائی کرد
6 کسیکه دل بغم روزگار کرد گرو گرفت جام جم و کاسه گدائی کرد
7 طمع نتیجه حرمان دهد اگرچه کسی ز آفتاب تمنای روشنائی کرد
8 چو قدردان هنر نیست خوار نتوان بود ضرور شد که هنرمند خودستائی کرد
9 برهنه پائی دیوانگیست، می باید سلوک راه طلب در شکسته پائی کرد
10 زیاده رغبت آن ماه شد بخونریزی کلیم خون سبیل مرا بهائی کرد