جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بعد از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 130

مثنوی معنوی 130 ام از 6329 دفتر ششم

بعد سالی باز جوحی از محن

1 بعد سالی باز جوحی از محن رو به زن کرد و بگفت ای چست زن

2 آن وظیفهٔ پار را تجدید کن پیش قاضی از گلهٔ من گو سخن

3 زن بر قاضی در آمد با زنان مر زنی را کرد آن زن ترجمان

4 تا بنشناسد ز گفتن قاضیش یاد ناید از بلای ماضیش

5 هست فتنه غمرهٔ غماز زن لیک آن صدتو شود ز آواز زن

6 چون نمی‌توانست آوازی فراشت غمزهٔ تنهای زن سودی نداشت

7 گفت قاضی رو تو خصمت را بیار تا دهم کار ترا با او قرار

8 جوحی آمد قاضیش نشناخت زود کو به وقت لقیه در صندوق بود

9 زو شنیده بود آواز از برون در شری و بیع و در نقص و فزون

10 گفت نفقهٔ زن چرا ندهی تمام گفت از جان شرع را هستم غلام

11 لیک اگر میرم ندارم من کفن مفلس این لعبم و شش پنج زن

12 زین سخن قاضی مگر بشناختش یاد آورد آن دغل وان باختش

13 گفت آن شش پنج با من باختی پار اندر شش درم انداختی

14 نوبت من رفت امسال آن قمار با دگر کس باز دست از من بدار

15 از شش و از پنج عارف گشت فرد محترز گشتست زین شش پنج نرد

16 رست او از پنج حس و شش جهت از ورای آن همه کرد آگهت

17 شد اشاراتش اشارات ازل جاوز الاوهام طرا و اعتزل

18 زین چه شش گوشه گر نبود برون چون بر آرد یوسفی را از درون

19 واردی بالای چرخ بی ستن جسم او چون دلو در چه چاره کن

20 یوسفان چنگال در دلوش زده رسته از چاه و شه مصری شده

21 دلوهای دیگر از چه آب‌جو دلو او فارغ ز آب اصحاب‌جو

22 دلوها غواص آب از بهر قوت دلو او قوت و حیات جان حوت

23 دلوها وابستهٔ چرخ بلند دلو او در اصبعین زورمند

24 دلو چه و حبل چه و چرخ چی این مثال بس رکیکست ای اچی

25 از کجا آرم مثالی بی‌شکست کفو آن نه آید و نه آمدست

26 صد هزاران مرد پنهان در یکی صد کمان و تیر درج ناوکی

27 ما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ای صد هزاران خرمن اندر حفنه‌ای

28 آفتابی در یکی ذره نهان ناگهان آن ذره بگشاید دهان

29 ذره ذره گردد افلاک و زمین پیش آن خورشید چون جست از کمین

30 این چنین جانی چه درخورد تنست هین بشو ای تن ازین جان هر دو دست

31 ای تن گشته وثاق جان بسست چند تاند بحر درمشکی نشست

32 ای هزاران جبرئیل اندر بشر ای مسیحان نهان در جوف خر

33 ای هزاران کعبه پنهان در کنیس ای غلط‌انداز عفریت و بلیس

34 سجده‌گاه لامکانی در مکان مر بلیسان را ز تو ویران دکان

35 که چرا من خدمت این طین کنم صورتی را نم لقب چون دین کنم

36 نیست صورت چشم را نیکو به مال تا ببینی شعشعهٔ نور جلال

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بعد سالی باز جوحی از محن

شاعر شعر بعد سالی باز جوحی از محن چه کسی است ؟

شاعر شعر بعد سالی باز جوحی از محن جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر بعد سالی باز جوحی از محن در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بعد سالی باز جوحی از محن چیست ؟

قالب شعر بعد سالی باز جوحی از محن مثنوی معنوی است

مضمون اصلی شعر بعد سالی باز جوحی از محن چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر