آنک از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 412

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست

1 آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست

2 و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم و آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست

3 و آنک جان‌ها به سحر نعره زنانند از او و آنک ما را غمش از جای ببرده‌ست کجاست

4 جان جان‌ست وگر جای ندارد چه عجب این که جا می‌طلبد در تن ما هست کجاست

5 غمزه چشم بهانه‌ست و زان سو هوسی‌ست و آنک او در پس غمزه‌ست دل خست کجاست

6 پرده روشن دل بست و خیالات نمود و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست

7 عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر