1 اصلشان بد بود آن اهل سبا میرمیدندی ز اسباب لقا
2 دادشان چندان ضیاع و باغ و راغ از چپ و از راست از بهر فراغ
3 بس که میافتاد از پری ثمار تنگ میشد معبر ره بر گذار
4 آن نثار میوه ره را میگرفت از پری میوه رهرو در شگفت
5 سله بر سر در درختستانشان پر شدی ناخواست از میوهفشان
6 باد آن میوه فشاندی نه کسی پر شدی زان میوه دامنها بسی
7 خوشههای زفت تا زیر آمده بر سر و روی رونده میزده
8 مرد گلخنتاب از پری زر بسته بودی در میان زرین کمر
9 سگ کلیچه کوفتی در زیر پا تخمه بودی گرگ صحرا از نوا
10 گشته آمن شهر و ده از دزد و گرگ بز نترسیدی هم از گرگ سترگ
11 گر بگویم شرح نعمتهای قوم که زیادت میشد آن یوما بیوم
12 مانع آید از سخنهای مهم انبیا بردند امر فاستقم