سال از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 30

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سال قحطی یکی به کسری گفت

1 سال قحطی یکی به کسری گفت کابر بر خلق شد به باران زُفت

2 گفت کانبارخانه بگشادیم ابر گر زفت گشت ما رادیم

3 صبح‌وار از پی ضیا بدمیم که نه ما در سخا ز ابر کمیم

4 دیم ما هست اگر دم او نیست نام ما هست اگر نم او نیست

5 نم ابر ار ز خلق بگسسته است دست ما را که در سخا بسته است

6 نه فلک را به کام بگذاریم پنج و چار و سه را بینباریم

7 ابروار از برای ایشانیم تا بر ایشان گهر برافشانیم

8 ما سخی‌تر ز ابر و بارانیم به گه قحط مُعطی نانیم

9 گنج و انبار ما برای شماست وین خزاین همه عطای شماست

10 گرسنه مردمان و کسری سیر سگ بُوَد این چنین امیر نه شیر

11 روز پاداش ماه باید شاه باز بهرام وقت بادافراه

12 به تهوّر ز گور کور مجوش به مدارا ز شیر شیر بدوش

13 مر ترا آمده‌ست چون اشراف شیر کشتن به خلق آهو ناف

14 عدل را یار خویش کن رستی ورنه پیمان و عهد بشکستی

15 عدل ورز و به گرد ظلم مگرد ظلم ازین مملکت برآرد گرد

16 شاه عادل بُوَد به ملک اندر نایب کردگار و پیغامبر

17 باز ظالم بود ز آتش و دود یار دجّال و نایب نمرود

عکس نوشته
کامنت
comment