1 سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
2 سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
2 کارم بدان رسید که همرازِ خود کنم هر شام برق لامِع و هر بامداد باد
1 میرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
2 گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟ خوش تقاضا میکنی پیشِ تقاضا میرمت
1 دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
2 که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به