- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد در دشت استخوانم دام ره بلا شد
2 تا دیده توقع از روزگار بستم در چشمم از غباری بنشست توتیا شد
3 یکباره عشق کس را زیر و زبر نسازد دستم بسر همانست پایم اگر ز جا شد
4 بر خاطر شکسته بارست مومیائی آسود از کشاکش دردیکه بیدوا شد
5 عریانی جنون را نتوان لباس پوشید پنهان نمی توان کرد رازی که برملا شد
6 در باغ آفرینش آسایشی نمانده است ناسازگاری گل بدتر ز خار پا شد
7 در کوی میفروشان در یوزه که گردیم هر کاسه گدائی جام جهان نما شد
8 تا دل طپیده اشکم بنیاد شوره کرده زنجیر می خروشد دیوانه چون ز جا شد
9 دارد کلیم امید از تیره روزی خویش تا چشم نیم مستش با سرمه آشنا شد