1 دریاب کزین جهان گذر خواهد بود وین حال به صورتی دگر خواهد بود
2 گر خود همه خلق زیردستان تواند دست ملکالموت زبر خواهد بود
1 روزی دو سه شد که بنده ننواختهای اندیشه به ذکر وی نپرداختهای
2 زان میترسم که دشمنان اندیشند کز چشم عنایتم بینداختهای
بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دست راست را هست خاتم در انگشت چپ چرا میکنند؟ ,
گفت: ندانی که اهل فضیلت همیشه محروم باشند؟ ,
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم