1 دنیا، که بجلوه میکند مفتونت تو بسته بدو دل، او کمر بر خونت
2 این شاهد غداره چنبر بازیست کز چنبر چرخ میکند بیرونت
1 بستیم ز لب، در به رخ آفات زمان را کردیم امان نامه ازین مهر، زبان را
2 مایل بستم بیش بود ظالم معزول پرزور شود، زه چو بگیرند کمان را
1 نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را دست نوازشیست بسر روزگار را
2 از بسکه داده باد صبا برگ گل بآب هر موج گشته شاخ گلی جویبار را
1 الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را
2 عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم تو کز همواری افگندی به پای کوه صحرا را