1 عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم نامم بها نهادند گر چه که بیبهایم
2 زان لقمه کس نخوردهست یک ذره زان نبردهست بنگر به عزت من کان را همیبخایم
3 گر چرخ و عرش و کرسی از خلق سخت دور است بیدار و خفته هر دم مستانه می برآیم
4 آن جا جهان نور است هم حور و هم قصور است شادی و بزم و سور است با خود از آن نیایم
5 جبریل پرده دار است مردان درون پرده در حلقه شان نگینم در حلقه چون درآیم
6 عیسی حریف موسی یونس حریف یوسف احمد نشسته تنها یعنی که من جدایم
7 عشق است بحر معنی هر یک چو ماهی در بحر احمد گهر به دریا اینک همینمایم