- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جهان ازتو مزین چو بهشت از حوری همه عالم ظلماتست وتو در وی نوری
2 گر ببیند رخ خوب تو بماند خیره درگل عارض تو نرگس چشم حوری
3 دل در اوصاف تو گر چند که دوراندیشست همچو اندیشه ترا کی بود از دل دوری
4 دل کس جمع نماند چو پریشان گردد زلف چون سنبل تو بر بدن کافوری
5 بیم آنست که در عهد تو گم نام شود مه نام آور و خورشید بدان مشهوری
6 وقت ما خوش نشود جز بسماع نامت ورچه در مجلس ما زهره بود طنبوری
7 لب شیرین تو خواهم که دهان خوش کند مگسان شکرت را عسل زنبوری
8 وصل تو عافیتست و من بیمار از هجر دورم از صحت چون عافیت از رنجوری
9 سیف فرغانی ناگاه درآید ز درت سگ چو دریافت گشاده نخوهد دستوری