1 جهان پادشاها خدایی تراست ازل تا ابد پادشاهی تراست
1 شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را
2 چون ز هجران شد زحل در طالعم کی بوسم آن پا این سعادت دست ندهد جز مبارک اختری را
1 شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد را جان ز تن آمد برون بویی ندادی باد را
2 سر به دیوار سرایت می زنم تا بنگری زانکه با باز شکاری خوش بود صیاد را
1 خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
2 گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا