1 عالم چمن جوش بهار دم فیض است هر جلوه پنهان نمک عالم فیض است
2 دارد نظر از برگ گل تربت او مجنون شادابیش از تربیت شبنم فیض است
3 در کعبه دل گفت و شنو راه ندارد کی گوش و زبان همسفر محرم فیض است
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را