جهان را دائما این رسم از میرزاده عشقی قصیده 14

میرزاده عشقی

آثار میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

جهان را دائما این رسم و این آیین نمی‌ماند

1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمی‌ماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمی‌ماند

2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمی‌ماند

3 همان گونه که آن اوضاع دیروزی نماند امروز به فردا نیز این اوضاع امروزین نمی‌ماند

4 ببین امروز مردم را، به خون یکدگر تشنه که دیری نگذرد، کاین عادت دیرین نمی‌ماند

5 بباید روزگار صافی و صلح و صفا روزی به جان دوستان آن روز، دیگر کین نمی‌ماند

6 همانا خوی حیوانی‌ست، این «آیین خودخواهی» اگر انسان شوند این خلق، این آیین نمی‌ماند

7 مگو یاسین بود، در گوش این خلق خر، آوازم که گر آدم شوند، از اصل این یاسین نمی‌ماند

8 تو در این خلق عامی، عارفی گر زانکه اینان را تمیزی شد حنایت، نزد کس رنگین نمی‌ماند

عکس نوشته
کامنت
comment