- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بادشه شرق، که آن مژده یافت روش ، چو خورشید زمشرق، بتافت
2 روی به کاؤس کی آورد و گفت تا شود آن ماه بخورشید جفت
3 سوی برادر شود آراسته با سپه و کوکبهٔ و خواسته
4 جست، پی هدیه نصیحت گران دیده فروز همه قیمت گران
5 جامه هندی که ندانند نام از تنگی تن بنماید تمام
6 عود به خروار قرنفل به من خرمنی از نافهٔ مشک ختن
7 عنبر و کافور معنبر سرشت صندل خالص چو درخت بهشت
8 سر به فلک برده بسی ژنده پیل کوه گران را به قیامت دلیل
9 داد به شهزاده و کردش روان ساخته با کوکبهٔ خسروان