1 باد و گردم نکرد زشتی هیچ با دل من چرا شد ایدون زشت
2 زانکه خویی پلید کرد مرا هر که را خو پلید ، هست پلشت
1 می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان
1 مردم چو با ستور موافق بود به فعل چون بنگری به چشم خرد سخت بینواست
1 چون سر من سپید دید بتم گفت تشبیه شیب و سخت عجب
2 گفت : موی سپید و روی سیاه همچو روز است در میانهٔ شب !