1 باد بهار میدمد و من ز یار دور با غم نشسته دایم و از غمگسار دور
2 آنرا که در کنار به خون پروریدهایم خون در کنار دارم و او از کنار دور
3 کارم ز دست رفت، چه معنی که دوستان یادم نمیکنند بر آن نگار دور
4 دیدی تو کارمن چو نگار، این زمان ببین رویم به خون نگار وز دستم نگار دور
5 ای باد صبح، اگر بر منظور ما رسی آن بینظیر گو: نظر از ما مدار دور
6 صد بار جور کردی و تندی نمود، لیک چندین نگشتهای به جفا هیچ بار دور
7 ای اوحدی، برو تو، که عهد وفای دوست بازم نمیهلد که :شوم زین دیار دور