چرخ از آن روزی که سرگردانی از قصاب کاشانی غزل 48

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است

1 چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است راستی با دشمن و با دوست کین ورزیده است

2 پیش چشم اهل استغنا دو روزی بیش نیست دستگاهی را که نه افلاک بر خود چیده است

3 سربلندی‌ها در آواز سبکباری بود نیست بیجا سرو اگر بر خویشتن بالیده است

4 تا به روز حشر در زندان اسیر بند باد گردنی کز طوق فرمان تو سر پیچیده است

5 گر چکد از پنجه مژگان ز حسرت دور نیست پیش رخسار تو دل چون موم آتش دیده است

6 خوار چون مینای خالی در نظرها می‌شود هرکه در بزم محبت یک‌نفس خندیده است

7 در رهش قصاب بر هر جانبی کردم نگاه بسملی دیدم که پا تا سر به خون غلتیده است

عکس نوشته
کامنت
comment