- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
2 بیا و هستی من در وجود من کم کن که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
3 بسی ز عمر گذشت و نیافتم کامی دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
4 اگر چو شمع ببارم سرشک نیست عجیب که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
5 مرا که خدمت صاحب زمان بود معذور چرا زمین ستم پیشگان بود وطنم
6 سزای همچو منی نیست دوری از در او که پای تا سر من مهر اوست و من نه منم
7 محبت علی و عترتش حیات من است ولای آل نبی همچو جان و من بدنم
8 چنان محبت و مهر شما به دل دارم که گر زنند به تیغم دل از شما نکنم
9 ز بس حدیث شما فیض گفت نزدیکست که غیر حرف شما نشنود کس از سخنم