-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد
2 دل از آمیزش بیگانه و خویشان به تنگ آمد بیابان جنونی کو که صحبتها مکرر شد
3 در حرص ار به رویت بسته گردد گنجها یابی توانگر گشت محتاجی که او محروم ازین در شد
4 نگه در نیمه ره ماند ز بس کز گریه نم دارد چه پرواز آید از مرغی که او را بال و پرتر شد
5 چه تکلیف نشستن میکنی آشفتهحالی را که بیرون رفتنش از بزم همچون دود مجمر شد
6 نیم نومید کوته گشت اگر از وصل او دستم به تَه خواهد رسیدن شمع اگر پروانه بیپر شد
7 کلیم اشکت ز سر نگذشته دست و پا مزن چندین درین آب تنک زینسان نمیباید شناور شد