1 عالم و معلوم آنجا هست نیست خادم و مخدوم آنجا هست نیست
1 عمر بی عشق می گذاری هیچ حاصل از عمر خود چه داری هیچ
2 ماسِوی الله طلب کنی شب و روز به عدم می روی چه آری هیچ
1 گر بیازارد مرا موری نیازارم ورا خود کجا آزار مردم ای برادر من کجا
2 نزد ما زاری به از آزار ، بی زاری مباش تا نگیرد بر سر بازار آزاری تو را
1 به هویت چو اوست با اسما آن هویت طلب کن از اشیا
2 از هویت خبر اگر داری به هویت خدا بُود با ما