بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی
بیدل دهلوی

هستی به‌تپش رفت واثرنیست از بیدل دهلوی غزل 87

غزل 87 ام از 2828 غزلیات

هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را

1 هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را فریادکزین قافله بردند جرس را

2 دل مایل تحقیق نگردید وگرنه ازکسب یقین عشق توان‌کرد هوس را

3 هر دل نبرد چاشنی داغ محبت این آتش بی‌رنگ نسوزد همه‌کس را

4 رفع هوس زندگی‌ام باد فناکرد اندیشهٔ خاک آب زد این آتش خس را

5 آزادی ما سخت پرافشان هوا بود دل عقده شد وآبله پاگرد نفس را

6 تا رمزگرفتاری ما فاش نگردد چون صبح به پرواز نهفتیم قفس را

7 بیدل نشوی بیخبر از سیرگریبان اینجاست‌که عنقا ته بال است مگس را

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را

شاعر شعر هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را چه کسی است ؟

شاعر شعر هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را بیدل دهلوی می باشد.

شعر هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را چیست ؟

قالب شعر هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را غزل است

مضمون اصلی شعر هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, مرگ قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, مرگ است.
بنر