وحدت جهان گرفت و تماشا از اسیر شهرستانی غزل 326

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

وحدت جهان گرفت و تماشا چنانکه هست

1 وحدت جهان گرفت و تماشا چنانکه هست صدرنگ گل برآمد و بلبل همان که هست

2 دارد دلم برای غمت کارخانه ای بیرون از این زمین و از این آسمان که هست

3 عکس تو را به روی گل و خار می کشد آیینه را شناخته ایم آنچنان که هست

4 پیش از خیال محرم راز تو بوده ایم در خاطر تو جای دلم آن نشان که هست

5 چندانکه پاس خاطر راز تو داشتیم دل در میان نبود و همان بد گمان که هست؟

6 صد کاروان غبار شد و ره همان که بود برخاست گرد منزل و مقصد همان که هست

7 مشت غباری از ره مقصود بیش نیست این قوم و این قبیله و این دودمان که هست

8 شوقت همیشه بلبل توحید باد اسیر بیرون مباد یکدم از این گلستان که هست

عکس نوشته
کامنت
comment