1 حاکم ظالم به سنان قلم دزدی بیتیر و کمان میکند
2 گله ما را گله از گرگ نیست این همه بیداد شبان میکند
3 آنکه زیان میرسد از وی به خلق فهم ندارد که زیان میکند
4 چون نکند رخنه به دیوار باغ دزد، که ناطور همان میکند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شراب از دست خوبان سلسبیلست و گر خود خون میخواران سبیلست
2 نمیدانم رطب را چاشنی چیست همیبینم که خرما بر نخیلست
1 سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
2 گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
1 گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
2 نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوتهبین است
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به