1 جام لاله پر می شد وقت بادهنوشیهاست میپرست را امروز باغ دلگشا صحراست
2 وقت میخوری دیدم گرمیی ز چشم او رند لاابالی را یار گرمخون صهباست
1 زنجیری طرهات ختنها سودایی جلوهات چمنها
2 فریاد که دم نمیتوان زد بییاد تو هیچ ما و منها
1 از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما
2 فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر پرواز می کند چو هما استخوان ما
1 آیینه خرد حسن ز بازار دل ما سوگند خورد عشق به دیدار دل ما
2 آنها که دل از گل،ستم از رحم ندانند حیف است که باشند هوادار دل ما