-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درخت و برگ برآید ز خاک این گوید که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید
2 تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار که چیست قیمت مردم هر آنچ میجوید
3 بشو دو دست ز خویش و بیا بخوان بنشین که آب بهر وی آمد که دست و رو شوید
4 زهی سلیم که معشوق او به خانه اوست به سوی خانه نیاید گزاف میپوید
5 به سوی مریم آید دوانه گر عیسیست وگر خر است بهل تا کمیز خر بوید
6 کسی که همره ساقیست چون بود هشیار چرا نباشد لمتر چرا نیفزوید
7 کسی که کان عسل شد ترش چرا باشد کسی که مرده ندارد بگو چرا موید
8 تو را بگویم پنهان که گل چرا خندد که گلرخیش به کف گیرد و بینبوید
9 بگو غزل که به صد قرن خلق این خوانند نسیج را که خدا بافت آن نفرسوید