- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست
2 چون زند فال تماشای گلستان رخش دیده ما که بجز خواب پریشانش نیست
3 چون رعیت که سر از حاکم ظالم پیچد مژه برگشته ازو باز بفرمانش نیست
4 بسکه در محفل غم صدر نشینند همه زخم را جای به پهلوی اسیرانش نیست
5 هر که سیر چمن خاطر ناشادم کرد لاله سان غیر گل داغ بدامانش نیست
6 دیده آنروز که شد اشک فشان دانستم کاین تنک زورق من طاقت طوفانش نیست
7 عمرها شد که در اقلیم غم و درد کلیم پادشاهیست، ولی ناله بفرمانش نیست