1 مرد مسافر حدیث خانه کو گوید زان غرضش زن بود که بانوی خانه است
2 بود مرا خانهای نخست و دوم خوب نیست سوم خانه خوب اگرچه یگانه است
3 گوئی خاقانیا ز خانه خبر ده خانهٔ من همچو چوبه زیر میانه است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر که به سودای چون تو یار بپرداخت همتش از بند روزگار بپرداخت
2 در غم تو سخت مشکل است صبوری خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
1 طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
2 دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
1 جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
2 باجگه دیدم و طیار ز آراستگی عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به