1 دامی که در آن دام شکارم کردی در حلقهٔ او تو بیقرارم کردی
2 ای فتنهٔ روزگار در حسرت خویش انگشت نمای روزگارم کردی
1 ای خسروی که مشرق و مغرب بهم توراست وی داوری که هم عرب و هم عجم تو را است
2 در شرق و غرب خلق خدا جمله شاکرند فضل خدای و رحمت او لاجرم تو راست
1 خداوندی که تاج دین و دنیاست بهدولت دین و دنیا را بیاراست
2 از آن تاجی است در دنیا و در دین که انعلا مرکب او تاج جوزاست
1 گوهری گویا کزو شد دیده پرگوهر مرا کرد مشکین چنبر او پشت چون چنبر مرا
2 عشق او سیمین و زرّین کرد روی و موی من او همی خواهد که بِفریبد به سیم و زر مرا