-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تعالی الله به رحمت شاد کردن بیگناهان را خجل نپسندد آزرم کرم بیدستگاهان را
2 خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را
3 زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی دود در دل گدایان را و در سر پادشاهان را
4 به حرفی حلقه در گوش افگنی آزادمردان را به خوابی مغز در شور آوری بالینپناهان را
5 ز شوقت بیقراری آرزو، خارا نهادان را به بزمت لایخواری آبرو، پرویزجاهان را
6 به بزمت شادم اما زین خجالت چون برون آیم؟ که رشکم، در جحیم افگند، خلد آرامگاهان را
7 به دلها ریختی یکسر شکستن هم ز یزدان دان که لختی بر خم زلف و کله زد، کجکلاهان را
8 بنازم خوبی خونگرم محبوبی که در مستی کند ریش از مکیدنها زبان عذرخواهان را
9 به می آسایش جانها بدان ماند که ناگاهان گذر بر چشم افتد، تشنهلب گمکردهراهان را
10 ز جورش داوری بردم به دیوان، لیک زین غافل که سعی رشکم از خاطر برد نامش گواهان را
11 گسست تار و پود پرده ناموس را نازم که دام رغبت نظاره شد رسوانگاهان را
12 نشاط هستی حق دارد از مرگ ایمنم غالب چراغم چون گل آشامد نسیم صبحگاهان را