1 رسم و ره آن یار ستمکار نگر ناکامی یار و کام اغیار نگر
2 با ما در کینه میزند دلبر بین با یار ستیزه می کند یار نگر
1 یاد آرای ستمگر از حال خاکساری روزی اگر بکویت بادآورد غباری
2 هر کس درین گلستان نخلی نشاند بر داد جز نخل ما که هرگز باری نداد باری
1 حاشا که کشم بهر طرب ساغر جم را از غم چه شکایت من خو کرده بغم را
2 هیهات کز ایام حیاتش بشمارم روزی که نیابم بدل آسیب الم را