- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گردباد امروز در صحرا قیامت کاشتهست موی مجنون بیسر و پاگردنی افراشتهست
2 چون سحرگرد نفس بر آسمانها بردهایم بیطنابی خیمهٔ ما ناکجا برداشتهست
3 در ازل آیینهٔ شرم دویی در پیش داشت مصلحتبینیکه ما را جز به ما نگماشتهست
4 تا قیامت حسرت دیدار باید چید و بس چشممخموری در این ویرانه نرگس کاشتهست
5 سرنوشت خویش تا خواندم عرقها کرد گل اینخط موهوم یکسر نقطهٔ شک داشتهست
6 قطرهای بودم .ولی از جسم خاکی بستهام فرصت عمر اینقدر بر من غبار انباشتهست
7 باد یکسر شکل عنقا خاک تصویر عدم طرفهتر این کادمی خود را کسی پنداشتهست
8 ریشه واری در طلب مژگان سر از پا برنداشت عشق ما را در زمین شرم مطلب کاشتهست
9 جز به صحرای عدم بیدل کجا گنجد کسی تنگی اینعرصه در دل جایدل نگذاشتهست