گردباد امروز در صحرا قیامت از بیدل دهلوی غزل 691

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

گردباد امروز در صحرا قیامت ‌کاشته‌ست

1 گردباد امروز در صحرا قیامت ‌کاشته‌ست موی مجنون بی‌سر و پاگردنی افراشته‌ست

2 چون سحرگرد نفس بر آسمانها برده‌ایم بی‌طنابی خیمهٔ ما ناکجا برداشته‌ست

3 در ازل آیینهٔ شرم دویی در پیش داشت مصلحت‌بینی‌که ما را جز به ما نگماشته‌ست

4 تا قیامت حسرت دیدار باید چید و بس چشم‌مخموری در این ویرانه نرگس کاشته‌ست

5 سرنوشت خویش تا خواندم عرقها کرد گل این‌خط موهوم یکسر نقطهٔ ‌شک داشته‌ست

6 قطره‌ای بودم .ولی از جسم خاکی بسته‌ام فرصت عمر اینقدر بر من غبار انباشته‌ست

7 باد یکسر شکل عنقا خاک تصویر عدم طرفه‌تر این‌ کادمی خود را کسی پنداشته‌ست

8 ریشه واری در طلب مژگان سر از پا برنداشت عشق ما را در زمین شرم مطلب کاشته‌ست

9 جز به صحرای عدم بیدل کجا گنجد کسی تنگی این‌عرصه در دل جای‌دل نگذاشته‌ست

عکس نوشته
کامنت
comment