- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زمانه داور کشور گشای نصرت دین ایا ضمیر تو از راز روزگار آگاه
2 تویی که همتت از فرط کبریا نکند مگر بچشم حقارت در آفتاب نگاه
3 سنان رمح تو کابیست در هوا روشن درآورد بدو چشم عدوت آب سیاه
4 به نزد جود تو مرغ رسیلت است امل به پیش عفو تو مقبول خدمت است گناه
5 به شربتی که بدو رشک برد آب حیات فزود قوت و صحت تو را و حشمت و جاه
6 تو عمر خضر بیابی که می برویاند ز سنگ چون قدم خضر سایه تو گیاه
7 خدایگانا معلوم رای توست که من ز دست حادثه دارم به حضرت تو پناه
8 اگر به مصلحتی دور مانم از در تو نه از ملامت خدمت بود معاذالله
9 دعا و خدمت شاه است کار و پیشه من به هیچ حال فتوری بدو نیابد راه
10 چو بنگری به حقیقت تفاوتی نکند حضور و غیبت من در دعا و مدحت شاه
11 به تن ز خدمت اگر دور می شوم حالی نشانده ام دل و جان معتکف درین درگاه