دزدی به خانه پارسایی در آمد. چندان که جست چیزی نیافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود. ,
2 شنیدم که مردان راه خدای دل دشمنان را نکردند تنگ
3 تو را کی میسر شود این مقام که با دوستانت خلاف است و جنگ
مودت اهل صفا، چه در روی و چه در قفا، نه چنان کز پست عیب گیرند و پیشت بیش میرند. ,
5 در برابر چو گوسپند سلیم در قفا همچو گرگ مردم خوار
6 هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد