بیفکن خیمه تا محمل برانند از سعدی شیرازی غزل 1084

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

بیفکن خیمه تا محمل برانند

1 بیفکن خیمه تا محمل برانند که همراهان این عالم روانند

2 زن و فرزند و خویش و یار و پیوند برادر خواندگان کاروانند

3 نباید بستن اندر صحبتی دل که بی ایشان بمانی یا بمانند

4 نه اول خاک بوده‌ست آدمیزاد به آخر چون بیندیشی همانند

5 پس آن بهتر که اول وآخر خویش بیندیشند و قدر خود بدانند

6 زمین چندی بخورد از خلق و چندی هنوز از کبر سر بر آسمانند

7 یکی بر تربتی فریاد می‌خواند که اینان پادشاهان جهانند

8 بگفتم تخته‌ای بر کن ز گوری ببین تا پادشه یا پاسبانند

9 بگفتا تخته بر کندن چه حاجت که می‌دانم که مشتی استخوانند

10 نصیحت داروی تلخ است و باید که با جلاب در حلقت چکانند

11 چنین سقمونیای شکرآلود ز داروخانهٔ سعدی ستانند

عکس نوشته
کامنت
comment