- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طعم هلال میدهد زهر فراقت آب را تا تلخ کردی عیش من شیرین ندیدم خواب را
2 درهای رحمت بر رخم تا شام مردن واکنند گر چشم از رویت کند یک صبح فتحالباب را
3 از دولت گمگشتهام شاید نشانی وادهند باری به دریای امید افکندهام قلاب را
4 ز اهل درون باهُشترند آنان که بیرون درند اکثر به خاصان میدهد سلطان شراب ناب را
5 طوفان به هر جانب برد بگشا معلم بادبان لنگر نیندازد کسی دریای بیپایاب را
6 وعظ طبیب و صبر من بر جان گوارا گشتهاند من سختتر سازم مرض او تلختر جلاب را
7 با غایت بیطاقتی از عشق نتوانم گریخت گویی که آتش بسته ره از هر طرف سیماب را
8 در انتظار رحمتت لبتشنگان افتادهاند ساقی به کوثر زن قدح دریاب زود اصحاب را
9 کار «نظیری» در رضا غم خوردن و خوش بودن است دارم می مردآزما خوش باد شیخ و شاب را