-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ذوق شهرتها دلیل فطرت خام است و بس صورت نقش نگین خمیازهٔ نام است و بس
2 نوحهکن بر خویش اگر مغلوب چشم افتاد دل آفتاب آنجاکه زبر خاک شد شام است وبس
3 از قبول عام نتوان زیست مغرور کمال آنچه تحسین دیدهای زین قوم دشنام است و بس
4 حقشناسی کو، مروت کو، ادب کو، شرم کو جهد اهل فضل بر یکدیگر الزام است و بس
5 گلرخان دام وفا از صید الفت چیدهاند گردش چشمیکه هوش میبرد جام است و بس
6 هرچه میبینی بساط آرای عرض حیرت است این گلستان سربهسر یک نخل بادام است و بس
7 هیچکس را قابل آن جلوه نپسندید عشق جوهر حیرانی آیینه اوهام است و بس
8 در ره عشقت که تدبیر آفت بیطاقتیست هر کجا واماندگی گل کرد آرام است و بس
9 بال آهی میکشد اشکی که میربزیم ما شبنم ما را هوا گشتن سرانجام است و بس
10 از تعلق آنقدر خشت بنای کلفتی اندکی از خود برآ، عالم سر بام است و بس
11 چون سیاهی رفت از مو، فکر خودرایی خطاست جامه هرگه شستهگردد باب احرام است و بس
12 فطرت بیدل همان آیینهٔ معجزنماست هر سخن کز خامهاش میجوشد الهام است وبس