- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ذوق وجدان و نظر خالص شد و خامم هنوز صاف شد می ها ولی من دردی آشامم هنوز
2 گوش و لب بر مژده دیدار و قاصد در سفر خانه پر شادی و در راهست پیغامم هنوز
3 برنمی آید هلال عیدم از ابر امید عمر رفت و همچو طفلان بر سر بامم هنوز
4 روز مولودم فلک محضر به فرزندی نوشت بس که خوارم از پدر نشنیده کس نامم هنوز
5 سیر هفتاد و دو ملت کرده ام در طور عشق کس نمی داند چه خواهد بود انجامم هنوز
6 مکر ابلیس و فریب دانه ام آمد بیاد بارها گشتم ز قید آزاد و در دامم هنوز
7 از درون دوزخ ز بی تابی برون اندازدم صدره از خامی به آتش رفتم و خامم هنوز
8 گرچه از صحت ز بدمستی برونم کرده اند جرعه ای از رحم می ریزند در جامم هنوز
9 شکر اگر ردم «نظیری » تلخ بر طبعش نیم می کند گاهی لبی شیرین به دشنامم هنوز