دمی که آن گل خندان از بابافغانی شیرازی غزل 121

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

دمی که آن گل خندان بقصد خون منست

1 دمی که آن گل خندان بقصد خون منست ز خوی نازک او نیست از جنون منست

2 بنا امیدی از آن آستان شدم محروم نشان بخت بد و طالع زبون منست

3 برون ز بزم طرب سوزدم بخنده چو شمع کسی که بی خبر از آتش درون منست

4 رقم بمنصب فرهادیم کشید قضا که بار خاطر من کوه بیستون منست

5 مران به گریه ام ای باغبان ز گلشن خویش که آب و رنگ گل از اشک لاله گون منست

6 تو خود بعشوه نظر کن بسوز گفتارم چه احتیاج بافسانه و فسون منست

7 دلیل سوز فغانی بسست آتش آه نشان داغ درون شعله ی برون منست

عکس نوشته
کامنت
comment