شمشیر عشق را نمک شرم از اسیر شهرستانی غزل 188

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمشیر عشق را نمک شرم جوهر است

1 شمشیر عشق را نمک شرم جوهر است تا گریه پردگی نشود خنده جوهر است؟

2 این صوت وجد صوفی حق ناشناس ما تکرارهای لال و سرافشاندن کر است

3 روشندلی ز پرتو آزادگان طلب آیینه زنده کرده نام سکندر است

4 شهرت به گرد آبله پا نمی رسد عنقای عشق را دل دیوانه بهتر است

5 موج اجابت از دل ما جوش می زند سرچشمه قبول دعا دیده تر است

6 می سوزم از خیال قدی دور چشم بد گرد مزارم از پر پرواز بهتر است

7 دیوانگی غبار مرا می دهد به باد اکسیر بی نشانی من کیمیاگر است

8 یک حرف بیش نیست ز تفسیر رازها معنی یکی است گر چه عبارت مکرر است

عکس نوشته
کامنت
comment